چرخ روزگار و روزهایی سرشار از خاطره

این نوشته مربوط به ۲۷ ابان است.

یک سال پیش. دقیقا یک سال پیش در چنین روزهایی سخت درگیر پایان‌نامه‌ام بودم. روزها آمدند و رفتند تا سرانجام توانستم مجموعه ای را تحت عنوان «خانه‌ای برای فرهنگ ایران» برای دفاع روانه‌ی جلسه کنم. چیزی نزدیک به ۳ سال از بهترین روزهای عمرم را برای آن گذاشتم. فکرها و نقشه‌های زیادی هم در سر داشتم. به بخشی از آنها رسیدم و حسرت برخی دیگر به دل‌ام ماند. روزهای خوبی بود. این‌که دقیقا موضوع از چه قرار بوده و محتوای پایان‌نامه‌ام چه بود، وعده‌ای است که یک سال می گذرد و هنوز فرصتی برای نوشتن از آن نیافتم.
این روزها هم در حال انجام خدمت مقدس! هستم و قاعدتا وقت آزاد و دسترسی‌ام به اینترنت بسیار بسیار اندک است. اما یک سال پیش، ۲۷ آبان ۱۳۸۷ یکی از مهم‌ترین آرزوهای مرتبط با پایان‌ام برآورده‌شد؛ یعنی پس از پی‌گیری‌های فراوان و لطف‌هایی که دوستان ارزنده‌ای بر من داشتند، رویای داشتن مقدمه‌ای از سید محمد خاتمی، رییس جمهور پیشین، در نخستین صفحه‌ی دفترچه‌ی پایان‌نامه به واقعیت پیوست. شاید برای برخی جالب نباشد اما برای من به عنوان یک دانشجوی گمنام شهرستانی (دور از تهران) که خب هیچ ارتباطی هم با فعالان سیاسی و ساخت قدرت نداشته، رسیدن به این آرزو بسیار برای‌ام مهم بود. بارها جلسه دفاع را به دلیل میسرنشدن مقدمه به تاخیر انداختم. استاد  راهنما فشار بسیاری بر من می‌آورد. من هم نمی‌توانستم دلیل واقعی تاخیر را به او بگویم. اما بالاخره روز ۲۷ آبان پارسال شد یکی از شیرین‌ترین روزهای من. اما آن روز …
صبح آن روز با دکتر هادی خانیکی تماس‌”رفتم. ایشان گفتند که آقای خاتمی مقدمه را نوشته‌اند و منتظرند که بیاید پایین. ۲ ساعت بعد همچنان همین حرف بود. ساعت ۲ ظهر که دوباره تماس گرفتم، مقدمه دست دکتر خانیکی بود و ایشان قرارشد بدهند به منشی تا برای من ارسال کند. ساعت حدود ۴ عصر، متن مقدمه برای‌ام فاکس‌شد. دلهره عجیبی داشتم. هر خط که می‌آمد بیرون بارها می‌خواندم. حس عجیبی داشتم. آرزوی‌ام برآورده‌شد و دیگر باید آماده‌ی دفاع می‌شدم. بهانه‌ای هم در کار نبود. سریع صفحه‌ها را آماده‌کردم و دفترچه را برای صحافی فرستادم. پنج‌شنبه ۷ آذر شد روز دفاع
این مقدمه‌ی آقای خاتمی است …

دست‌خط سیدمحمد خاتمی، مقدمه‌ای برای پایان‌نامه

در جهان آشوب‌زده‌ی کنونی که بر خلاف ادعاهای بزرگ همچنان انسان و کرامت او پایمال ستم و تبعیض و خشونت و فقر و درماندگی است،‌ گفتگوی تمدن‌ها و فرهنگ‌ها روزنه‌ایست به سوی جهانی که صلح و اخلاق و ایمان و ارزش‌های والای انسانی بر آن حاکم باشد و با بهره‌گیری از آموزه‌های بلند ادیان الهی که خود نیز چون انسان مورد سواستفاده و بیداد قرارگرفته و مظلوم‌اند و نیز ارزش‌های انسانی،‌ بتوان از تنگنای جهان ماده‌گرا و خشونت‌زده رهایی یافت. هدف بلند و والاست، ولی همت خیرخواهانی که در مسیر صلح و به‌روزی ملت‌ها گام‌برمی‌دارند نیز محکم و استوار است.
از جناب آقای سعید مهرپویا، جوان دانشور و هنرمندی که پایان‌نامه‌ی کارشناسی‌ارشد خود را با عنوان خانه‌آی برای فرهنگ ایران،‌ دقیقا در جهت اهداف والای گفتگوی تمدن‌ها فراجمع‌آورده‌اند و الحق که در پرداختن به موضوع و طرح نکته‌ها و ظرایف فراوان در این باب کامروا بوده‌اند، سپایگزاریم و برای ایشان آرزوی موفقیت می‌کنیم و چشم انتظار کارهای برتر و بزرگ‌تر از ایشان هستیم. خداوند متعال به این عزیز سلامتی و توفیق بیشتر عنایت فرماید.»
سید محمد خاتمی
۸۸/۸/۲۱

یک سال بعد درست در همین روز، از صبح که بیدارشدم خاطرات سال گذشته را مرورمی‌کردم. می‌گویند آدمی از فردای خودش خبرندارد. باورم نمی‌شد با آن همه رویا و آرزو یکسال بعد دقیقا راس ساعت ۴ عصر به‌جای خوشی سال گذشته، مشغول جاروکردن خیابان‌های پادگان و جمع‌کردن برگ‌ها و بگهبانی‌دادن باشم…
چه عجیب است این گذر روزگار

 

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.