آخیش! تموم‌شد …

بالاخره تموم شد. تازه از دانشگاه برگشتم. یه روز عجیب، پر اضطراب، جذاب و البته به‌یادماندنی گذشت. اون روزی که خیلی وقته انتظار می‌کشیدم. حسابی شلوع‌شده بود. دوستای زیادی لطف‌کردن اومدن. مثه اون روزای اول دانشگاه! یادش بخیر. متاسفانه استاد مشاورم به‌دلیل تاخیر پرواز نتونس بیاد. از ساعت ۱۰ تا ۱. سه ساعت سرپا، روز… ادامه خواندن آخیش! تموم‌شد …

پایان‌نامه …

الان ساعت ۷ صبح ۷ آذره. تا ۲ ساعت دیگه باید دانشگاه باشم. از استرس دارم می‌میرم. همه‌ی وسایلو گذاشتم تو ماشین. سه روزه نخوابیدم.اما خب بالاخره باید تموم‌شه. دست بانو هم حسابی دردنکنه این سه روز و البته این ۳ سال پا به پای من اومد .  

کمتر از ۲۴ ساعت تا پایان‌نامه

الان صبح چهارشنبه‌اس، تقریبا کارها تمومه، به ذره از ماکت مونده، اما شاسی‌ها رو گرفتم. دو روزه که نخوابیدم. دارم می‌میرم از استرس. فکرمی‌کنم خیلی آماده نباشم …

پایان‌نامه و دیگر چیزها

ظاهرا باید جدی‌جدی دفاع‌کنم. امروز سه‌شنبه‌ اس و تا پنج‌شنبه چیزی نمونده. ساعت ۹ صبح. هنوز معلوم نیست استاد مشاورم بتونه بیاد. حسابی استرس دارم. این طولانی‌شدن زمان باعث‌شده تا یه چیزایی از اون اولا یادم‌بره. می‌ترسم. حس عجیبی است…

فارغ‌التحصیل می‌شویم …

سرانجام بعد از ۹ سال، وبه‌ویژه سه سال کار روی پایان‌نامه، قراره پنجشنبه ۷ آذر جلسه‌ی دفاع برگزاربشه. گوش شیطون کر فارغ‌التحصیل می‌شویم (با لهجه‌ی مدیری)

یکم آذر و سال‌مرگ داریوش و پروانه فروهر – ۳۹ عکس از داریوش فروهر

آغاز واپسین ماه خزان، ۱۰ سال است که یادآور مرگ یا نه بهتر بگوییم کشته‌شدن داریوش و پروانه فروهر است. مرگ فجیعی که دل همه‌ی دل‌دادگان آزادی را به‌دردآورد. یا ۳۷ عکس از داریوش فروهر، داغ این درد را تازه‌می‌کنیم:

خیلی خوشحال‌ام! همین …

 خیلی خوشحال‌ام. یعنی مدت‌ها بود که این‌جوری شاد نبودم. حالا چرا؟ امروز دقیقا ۱۰۹۷ روز از شروع پایان‌نامه‌ام می‌گذره. ۲۶ آبان ۸۴ دورنمایی تو ذهنم بود که امروز بهش رسیدم.البته هنوز دفاع نکردم ولی مهم نیست که چه نمره‌ای بگیرم. اون چیزایی که می‌خواستم رو گرفتم. موضوع من با عنوان «خانه‌ای برای فرهنگ ایران» آماده‌شده… ادامه خواندن خیلی خوشحال‌ام! همین …