برایِ رضا

رسته از صحن جنان گلدسته‏‌ی زرين مهر آشيان مرغ آمين است يا دست دعاست ‏يا فروزان مشعل نوری‌ست در دست زمين ‏کز فروغ آن منور تا ابد صحن سماست* ‏ آفتاب خود را برای بیرون آمدن کش می‌داد. تابستان رو به زوال بود. سردی پاییز پشت پنجره‌ی نوزدهم شهریور خشکیده بود. ۱۹۷ سال از هجرت… ادامه خواندن برایِ رضا