یه روزی، یه بلواری بود تو این شهر که رنگ قامتش، سپیدارهای کهنی بود که نیمی افراشته و خمیده، سایهبان سبز خیابان بودند. یه روزی از همون روزا که پونزده سال پیش باشه، یه عده تصمیم گرفتن رفت و اومد آدمایی که حدودن ۷۰۰ هزار نفر میشدن، تسهیل کنن. پرسیدن تسهیل چیه گفتن یعنی سهل… ادامه خواندن بازکردن یک گره و زدن صد تا گره