آقای قطبی، دلمان برایتان تنگ می‌شود، و برای خودمان هم، باورکنید!

بهت‌زده‌ام، آقای قطبی. می‌دانستم می‌روید ولی باورنمی‌کردم. دیشب که شنیدم شوکه شدم. دلم گرفت. راستش را بخواهید چشمانم هم نمناک شد. و شاید خیلی‌های دیگر هم. اما چه خوب یادگرفتید که به اشک‌ها اعتماد نکنید. باشد بروید و به احساس ما نوجهی نکنید. ما زود عادت می‌کنیم هرچند شما از عادت گریزانید. امرداد سال گذشته،… ادامه خواندن آقای قطبی، دلمان برایتان تنگ می‌شود، و برای خودمان هم، باورکنید!

خاک پدران است که در دست دگران است (شعری از فریدون مشیری به یاد خرمشهر)

در روزهای خون و آتش، که دشمن عراقی به خاک سرزمین‌مان دست درازی کرده‌بودند، افزون بر دلاورانی که مردانه به نبرد رفتند و جان خویش را در راه آزادی وطن فداکردند، دیگرانی که در پشت میدان بودند، نیز دمی نیاسودند و دیده از این ظلم خون فشان داشتند. روح لطیف شاعران نیز تاب این درد… ادامه خواندن خاک پدران است که در دست دگران است (شعری از فریدون مشیری به یاد خرمشهر)

تبلیغ جالب یک مجله‌ی بلژیکی درباره‌ی بازیافت کاغذ، صرفه‌جویی و حفظ محیط‌زیست

اگه اینجا یه کمی به هم ریخته‌است، معذرت می‌خوام، راستش، عهدکرده‌بودم تا یه مدتی چیزی ننویسم و به کارام برسم. سر فرصت بیام و هم قالب سایت رو درست کنم و هم دوباره بنویسم. اما راستش امروز یه کرکسیون خوب داشتم با استاد راهنمام. واسه همین سرحال‌ام. ]این تبلیغ رو هم توی یه مجله بلژیکی… ادامه خواندن تبلیغ جالب یک مجله‌ی بلژیکی درباره‌ی بازیافت کاغذ، صرفه‌جویی و حفظ محیط‌زیست

روز تولد من

دوشنبه‌ی گذشته نهم اردی‌بهشت، رفتم تو ۲۷ سالگی. راستش اون روز خیلی غمگین بودم. اصلا باورنمی‌کردم و هیچ آمادگیشو نداشتم تا یه سال بزرگ‌تر بشم. یه جورایی فرارمی‌کردم از فردا.نمی‌دونم این چه آفتیه در نسل ما. واقعیت هم اینه که جامعه اصلا شرایط خوبی نداره و همه چی ناامیدکننده است. روزگار برای مایی که می‌هواین… ادامه خواندن روز تولد من