خاک پدران است که در دست دگران است (شعری از فریدون مشیری به یاد خرمشهر)

در روزهای خون و آتش، که دشمن عراقی به خاک سرزمین‌مان دست درازی کرده‌بودند، افزون بر دلاورانی که مردانه به نبرد رفتند و جان خویش را در راه آزادی وطن فداکردند، دیگرانی که در پشت میدان بودند، نیز دمی نیاسودند و دیده از این ظلم خون فشان داشتند. روح لطیف شاعران نیز تاب این درد نیاورد و آزرده از این نازش، سرودی برآورد که امروز فریاد نسلی تازه است. فریدون مشیری یکی از این شاعران بود. چندی پیش کتابی به دستم رسید که منتخبی از سروده‌های وی بود درباره‌ی ایران و وطن. در لابه‌لای آنها سروده‌ی زیر به چشمم خورد که همزمان شد با  روز بازپس گیری‌ی خرمشهر. بی مناسبت ندیدم تا برای دیگران هم بازگو کنم‌اش. این سروده از کتاب «ایران و با پنج سخن‌سرا» از انتشارات مهر و ابر آورده‌شده است. یاد همه‌ی دلاورانی که دل در گرو خاک و وطن خویش دارند گرامی باد. امیدوارم که مدیون خون خیچ کدان نباشیم. ایران سرافراز و سربلند باد:

    ای خشم به جان تاخته توفان شرر شو
    ای بغض گل‌انداخته فریاد خطر شو
    ای روی برافروخته، خود پرچم ره باش!
    ای مشت برافراخته، افراخته‌تر شو
    ای حافظ جان وطن از خانه برون آی
    از خانه برون چیست که از خویش به در شو
    گر شعله فروریزد بشتاب و میندیش
    ور تیخ فروآید ای سینه سپر شو
    خاک پدران است که در دست دگران است
    هان ای پسرم، خانه نگهدار پدر شو
    دیوار مصیبت‌کده‌ی حوصله بشکن
    شرم آید از این همه صبر تو، ظفر شو
    تا خود جگر روبهکان را بدرانی
    چون شیر در این بیشه سراپای جگر شو
    مسپار وطن را به قضا و قدر ای دوست
    خود بر سر این، تن به قضاداده قدر شو
    فریاد به فریاد بیفزای، که وقت است
    در یک نفس تازه اثرهاست، اثر شو
    ایرانی‌ی آزاده، جهان چشم به راه توست
    ایران کهن در خطر افتاده، خبر شو
    مشتی خس و خارند، به یک شعله بسوزان
    بر ظلمت این شام سیه‌فام سحر شو

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.