عمو خسرو! باورکنم یک‌سال است که رفته‌ای …

هنوز یاد آن بامداد لعنتی هستم، زمزمه‌ها را نمی‌خواستم باورکنم. پیام‌ها را هم. اما تو رفته‌بودی. بخواهیم یا نخواهیم. می‌گن خاک سرده و فراموشی می‌آره، مگه می‌شه آخه تو رو فراموش‌کرد. تو یکی از اندک بازیگرانی بودی که علاوه بر چهره‌ات، صدای‌ات هم در ذهن‌مان مانده، حالا گیرم که دیگه بازی نمی‌کنم، یعنی کارگردانی نمی‌تونه ازت بازی‌بگیره، صدات که هست، خاطره‌ات که هست. حالا مهربانی‌ات که هست. هرچند هوای حوصله ابری باشه، هرچند این روزهای آخر دیگه از حمید هامون خبری نبود، دیکه مراد بیگ هم نشدی، بابای فرید جینگل‌برد هم نیستی، نمی‌دونم چی‌شد که تو دل‌شکسته بازی کردی یا حتا شیخ‌بهایی، اما ماها هنوز تو رو هامون می‌دونیم، ناراحت هم نیستیم که دیگه نتونستی تکرارش کنی، ما تو رو همه جوره دوست داریم، هنوز هم با ری‌را صد بار عاشق‌می‌شیم. خیالت راحت باشه، عمو خسرو! خاک تو سرد نیست، مگه یادت رفته اون همه آدمی که اومدن بدرقه‌ات، حتا شش ماه بعد که رفتم بهشت‌زهرا، فقط سنگ تو تر بود، روش گل بود، می‌دونی ما اصلا باورنکردیم که رفتی، خودمو می‌گم، روزی شصت بار می‌خونم: زیبا، زیبا آن‌گونه عاشقم که حرمت مجنون را احساس می‌کنم. خسرو، خسروی عزیز، یک‌سال است که رفته‌ای و ما با خروارها خاطره هنوز و همیشه به یادت هستیم، در ذهن ‌ما ماندی با همه‌ی شیرینی‌ها و تلخی‌هایی که برای‌مان آفریدی، خانه‌ی آخرت‌ات آباد بادا …

shakibaei-1.jpg

shakibaei-2.jpg

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.