نسل ما که در دههی شصت روزگار کودکی و جوانی رو میگذروند، نمادها و تمثیلهایی از رویدادهای پیراموناش داره که بعیده هیچگاه تکرار بشه. توی این چند روز که مدرسهها بازشده، خیلی تو فکر اون روزها بودم. چند تا لینک مختلف هم از مداد و پاککنهای قدیمی هم من رو بدجوری فرستاد اون دوره. این آهنگ محسن نامجو حکایت اون دورانه. اون روزها، تلویزیون با دو شبکه، روزی ۲ ساعت برنامه کودک میذاشت و ما هم محروم از همهچی برای این ۲ ساعت چه ذوقی میزدیم. یادمه یه روز که تلویزیون خراب بود واسه کارتون رفتیم خونه همسایهمون. بابام که فهمید چنان دعوامون کرد که تا سه روز بیخیال کارتون شدیم. بگذریم … یکی از شاهکارهای حاکمان و برنامهریزان آن دوران، محروم کردن ما از همین دلخوشی بود. روز قدس و ۲۲ بهمن که صبح راهپیمایی برگزارمیشد، تلویزیون برنامهکودک رو قطعمیکرد و بهجاش برفک میذاشت تا ما بریم راهپیمایی. روزهای بیسرگرمی، اجبار و زور خاطرهی ما از اون روزها بود. حالا یا این همه برنامه و اینترنت و ماهواره و… دیگه کی میره راهپیمایی! پینوشت: نمیدونم مداد قرمزهای ترکی رو یادتونه که یه نوار سفید هم بالاش داشتو خیلی خوش رنگ بود. عوض کردن مداد سیاه و قرمز و نقطه گذاشتن هم عالمی بود. یا یادتونه وقتی تازه اتود اومده بود. اتود اطلس که سه رمگ قرمز، آبی و سبز داشت و بدنه پلاستیکیاش خیلی زود میشکست. یا خودکارهای قدسپلاستیک که تهاش با یه فشار میپرید بیرون و خیلی هم زود جوهر پس میداد. پاککن جوهری که یادتون نرقته؟ این اواخر تازه خودکار استدلر اومد و ما چقدر ذوق داشتیم. پینوشت ۲: دههی شصت برای من خاکستری رنگه و غمگین. یه حزن غریبی توی همهی خاطرههای اون روزهاست. الانم که دارم مینویسم همونجوریام. ولی با این همه دوست دارم یه لحظه چشمامو ببندم و یه بار فقط یه باره دیگه برم به اون روزها و اون دورهها رو تجربه کنم. کاش میشد.
نوستالژی اون روزها در این آهنگ خولیو هم موج میزنه