برای پاییز که بی‌خبر نمی‌آید …

۱ـ نیمی از سال را پشت سرگذاشتیم. این‌که چگونه بود گمان نمی‌کنم بر کسی پوشیده باشد. باری از این گذران سریع روزگار سخت گله دارم.

۲ـ پاییز را دوست‌دارم به خاطر همه چیزش. رنگ‌های‌اش، روزهای سردش و شب‌های طولانی‌اش. به ‌خاطر مهر و به خاطر مدرسه.

۳ـ پس از ۲۲ سال این اولین مهری است که نه دانش‌آموزم و نه دانشجو. یک سرباز بیچاره که از بلاتکلیفی مزمن رنج‌می‌برد، سرنوشت کسی است که بیش از نیمی از عمرش را هی درس‌خوانده و الان گرفتار بی‌برنامگی حضرات آقایان است.

۴ـ پاییز را دوست‌دارم به خاطر عاشقی‌های‌اش، به‌خاطر بانو …

۵ـ پاییز است و خاطره‌ی اولین روز مدرسه. هنوز یادم هست. همان روزهای اول که معلم اول دبستان، که هر جا هست سلامت باشد، با خطوط کج و مورب و راست تمرین‌هایی به بچه‌ها می‌داد، من شاکی از کلاس زدم بیرون که «با این چیزا ما با سواد نمی‌شیم، باید الفبا یاد بده و…» می‌دونید که توی این مواقع هم بزرگترها قربون صدقه‌ی بچه می‌رن که این نابغه است و دانشمنده و فلان و بهمان. وللا ما که هیچی نشدیم، بقیه رو نمی‌دونم…

۶ـ این عکس برگ را بانو در زمستان ۸۶ گرفته‌است. می‌خورد به حال و هوای این روزها …

Automn-3.jpg

۷ـ پارسال همشهری جوان در آستانه‌ی پاییز، گزارشی از خاطرات مدرسه‌ی دهه شصتی‌ها چاپ کرد. این عکس از آن مجموعه است. یادش بخیر مدادها و پاک‌کن‌ها و…

5249_133233867240_97030512240_2266970_4467640_n.jpg

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.