یک دهان خواهد به پهنای فلک تا بگوید وصف آن رشگ ملک
چندی پیش در نوشتهای دربارهی زبان پارسی و این میراث کهن گفته بودم و نیز جفایی ناروا که سهمگینانه و ناآگاهانه در حق این زبان و در جهت نابودیی آن انجام میدهیم. پوشیده نیست که زبان هم مانند هر ابزار دیگری باید در راستای اهداف زمان و شرایط روز دگرگون شده و خود را با آن هماهنگ کند. اینک زبان پارسی از دل فراز و فرود بسیار و تازش ها و دگرگونی و دگردیسی های فراوان به ما رسیده است. بخشی از این هماهنگی ریشه در ذات زبان و ویژگی ها و توانایی های آن دارد و بخشی نیز بر عهدهی بهرهمندان از آن و کارشناسان و خبرگان زبان است تا با بازخوانی و بازکاوی این نیروی درونسار آن را به تراوش به عرصهی فرهنگ و جامعه و نقشمند کردن آن در روزمرگیهای کنونی وادارند. دربارهی توانایی های زبان پارسی سخن بسیار رفته است. یکی از ویژگیهای هر زبانی توانایی در ساخت واژگان تازه و مورد نیاز از دل ریشههای زبانی است. شادروان دکتر محمود حسابی در مجلهی طلایه. مهر و آبان ۱۳۷۴ در این باره مقاله ای دارند که خلاصه ای از آن از این وبلاگ آورده میشود. برای خواندن آن به ادامهی نوشته بروید.
برای این که بتوان در یک زبان به آسانی واژههایی در برابر واژههای بیشمار علمی پیدا کرد، باید امکان وجود یک چنین اصول علمیای در آن زبان باشد. میخواهیم نشان دهیم که چنین اصلی در زبان فارسی وجود دارد و از این جهت، زبان فارسی زبانی است توانا، در صورتی که بعضی زبانها – گو این که از جهات دیگر سابقۀ درخشان ادبی دارند – ولی در مورد واژههای علمی ناتوان هستند. اکنون از دو نوع زبان که در اروپا و خاورنزدیک وجود دارد صحبت میکنیم که عبارتاند از: زبانهای هندواروپایی (Indo-European) و زبانهای سامی (Semitic) [= زبانهای: عبری، عربی، اکدی، سریانی، آرامی و…]. زبان فارسی از خانوادۀ زبانهای هندواروپایی است.
در زبانهای سامی واژهها بر اصل ریشههای سه حرفی یا چهار حرفی قرار دارند که به نام ثلاثی و رباعی گفته میشوند و اشتقاق واژههای مختلف براساس تغییر شکلی است که به این ریشهها داده میشود و به نام ابواب خوانده میشود. پس شمار واژههایی که ممکن است در این زبانها وجود داشته باشد، نسبت مستقیم دارد با شمار ریشههای ثلاثی و رباعی. پس باید بسنجیم که حداکثر شمار ریشههای ثلاثی چه قدر است. برای این کار یک روش ریاضی به نام جبر ترکیبی (Algebre Combinatoire) به کار میبریم. در این رشته، قضیهای است به این ترتیب: هرگاه بخواهیم از میان تعدادی شئ، تعداد معینی مثلاً K شئ برگزینیم و بخواهیم بدانیم چند جور میشود این K شئ مختلف را از میان آن تعدا کل n شئ برگزید، پاسخ این پرسش چنین است: اگر تعداد امکانات گزینش را به p نشان دهیم، این عدد میشود: P = n × (n – ١) × (n – ٢) × … × (n – k + ١) مثلاً اگر بخواهیم از میان پنج حرف، دو حرف را برگزینیم، این جا n = ۵ و k = ٢ و P مساوی است با (P = ۵ × ۴ = ٢٠). یعنی میتوان ٢ حرف را ٢٠ جور از میان ۵ حرف برگزید به طوری که ترتیب قرار دادن ٢ حرف نیز رعایت شود.
اکنون میخواهیم ببینیم که از میان ٢٨ حرف الفبای سامی، چند ترکیب سه حرفی میتوان درآورد. این تعداد ثلاثیهای مجرد مساوی میشود با: P = ٢٨ × ٢٧ × ٢۶ = ١٩,۶۵۶ یعنی حداکثر تعداد ریشههای ثلاثی مجرد مساوی ١٩,۶۵۶(نوزده هزار و ششصد و پنجاه و شش) است و نمیتوان بیش از این تعداد ریشۀ ثلاثی در این زبان وجود داشته باشد. دربارۀ ریشههای رباعی میدانیم که تعداد آنها کم است و در حدود پنج درصد تعداد ریشههای ثلاثی است، یعنی تعداد آنها در حدود ١٠٠٠ است. چون ریشههای ثلاثیای نیز وجود دارد که به جای سه حرف فقط دو حرف وجود دارد که یکی از آنها تکرار شده است؛ مانند فعل (شَدَّ) که حرف «د» دوبار به کار رفته است. از این رو بر تعداد ریشههایی که در بالا حساب شده است، چندهزار میافزاییم و جمعاً عدد بزرگتر بیست و پنج هزار (٢۵,٠٠٠) ریشه را میپذیریم.
چنان که گفته شد، در زبانهای سامی از هر فعل ثلاثی مجرد میتوان با تغییر شکل آن و یا اضافه [کردن] چند حرف، کلمههای دیگری از راه اشتقاق گرفت که عبارت از ده باب متداول میباشد، مانند: فَعّلَ، فاعَلَ، اَفَعلَ، تَفَعّلَ، تَفاعَلَ، اِنفَعَلَ، اِفتَعَلَ، اِفعَلَّ، اِفعالَّ، اِستَفعَلَ … از هر کدام از افعال، اسامی مختلفی اشتقاق مییابد: اول، نامهای مکان و زمان؛ دوم، نام ابزار؛ سوم، نام طرز و شیوه؛ چهارم، نام حرفه؛ پنجم، اسم مصدر؛ ششم، صفت (که ساختمان آن ده شکل متداول دارد)؛ هفتم، رنگ؛ هشتم، نسبت؛ نهم، اسم معنی. با در نظر گرفتن همۀ انواع اشتقاق کلمات، نتیجه گرفته میشود که از هر ریشهای حداکثر هفتاد مشتق میتوان به دست آورد. پس هر گاه تعداد ریشهها را که از ٢۵٠٠٠ کمتر است در هفتاد ضرب کنیم، حداکثر عدۀ کلمههایی که به دست میآید ٢۵٠٠٠ × ٧٠ = ١,٧۵٠,٠٠٠ (یک میلیون و هفتصد و پنجاه هزار) کلمه است.
البته همۀ هفتاد اشتقاق برای هر ریشهای متداول و معمول نیست و عددی که محاسبه شد، حداکثر کلمههایی است که ساختن آنها امکان دارد، نه این که همۀ کلمههایی که طبق الگوی زبان ممکن است ساخته شود، واقعاً وجود داشته باشد. با این همه، باز مقداری به این عدد حساب شده میافزاییم و آن عدد را به دو میلیون میرسانیم. امکان ساختن کلماتی بیش از این، در ساختمان این زبان وجود ندارد.
یک اشکالی که در فراگرفتن این نوع زبان است، این است که برای تسلط یافتن به آن باید دستکم ٢۵٠٠٠ (بیست و پنج هزار) ریشه را از برداشت و این کار برای همه مقدور نیست، حتا برای اهل آن زبان، چه رسد به کسانی که با آن زبان بیگانه هستند. اکنون اگر تعداد کلمات لازم آن از دو میلیون عدد بگذرد، دیگر در ساختار این زبان راهی برای ادای یک معنی نوین وجود ندارد مگر این که معنی تازه را با یک جمله ادا کنند. به این علت است که در فرهنگهای لغت از یک زبان اروپایی به زبان عربی میبینیم که عدۀ زیادی کلمات به وسیلۀ یک جمله بیان شده است، نه به وسیلۀ یک کلمه! مثلاً کلمۀ Confronation که در فارسی آن را میشود به «روبهرویی» ترجمه کرد، در فرهنگهای فرانسه یا انگلیسی به عربی، چنین ترجمه شده است: «جعل الشهود و جاهاً و المقابله بین اقولهم»! کلمۀ Permeabtlity که میتوان آن را در فارسی با کلمۀ «تراوایی» بیان کرد، در فرهنگهای عربی چنین ترجمه شده است: «امکان قابلیة الترشح»!
اشکال دیگر در این نوع زبانها، این است که چون تعداد کلمات کم&z
wnj;تر از تعداد معانی مورد لزوم است و باید تعداد زیادتر معانی میان تعدا کمتر کلمات تقسیم شود، پس به هر کلمهای چند معنی تحمیل میشود در صورتی که شرط اصلی یک زبان علمی این است که هر کلمهای فقط به یک معنی دلالت بکند تا هیچ گونه ابهامی در فهمیدن مطلب علمی باقی نماند. به طوری که یکی از استادان دانشمند دانشگاه اظهار میکردند، در یکی از مجلههای خارجی خواندهاند که در برابر کلمات بیشمار علمی که در رشتههای مختلف وجود دارد، آکادمی مصر که در تنگنای موانع [یاد شده در] بالا واقع شده است، چنین نظر داده است که باید از به کار بردن قواعد زبان عربی در مورد کلمات علمی صرف نظر کرد و از قواعد زبانهای هندواروپایی استفاده کرد. مثلاً در مورد کلمۀ Cephalopode که به جانوران نرمتنی گفته میشود مانند «اختاپوس» که سر و پای آنها به هم متصلاند و در فارسی به آنها «سرپاوران» گفته شده است، بالاخره کلمۀ «رأس رجلی» را پیشنهاد کردهاند که این ترکیب به هیچ وجه عربی نیست. برای خود کلمۀ Mollusque که در فارسی «نرمتنان» گفته میشود، در عربی یک جمله به کار میرود: «حیوان عادم الفقار»!
قسمت دوم صحبت ما مربوط به ساختمان زبانهای هندواروپایی است. میخواهیم ببینیم چگونه در این زبانها میشود تعداد بسیار زیادی واژۀ علمی را به آسانی ساخت. زبانهای هندواروپایی دارای شمار کمی ریشه در حدود ١۵٠٠ (هزار و پانصد) عدد میباشند و دارای تقریباً ٢۵٠ پیشوند (Prefixe) و در حدود ۶٠٠ پسوند (Suffixe) هستند که با اضافه کردن آنها به اصل ریشه میتوان واژههای دیگری ساخت. مثلاً از ریشۀ «رو» میتوان واژههای «پیشرو» و «پیشرفت» را با پیشوند «پیش»، و واژههای «روند» و «روال» و «رفتار» و «روش» را با پسوندهای «اند» و «ار» و «اش» ساخت. در این مثال، ملاحظه میکنیم که ریشۀ «رو» به دو شکل آمده است: یکی «رو» و دیگری «رف». با فرض این که از این تغییر شکل ریشهها صرف نظر کنیم و تعداد ریشهها را همان ١۵٠٠ بگیریم، ترکیب آنها با ٢۵٠ پیشوند، تعداد ١۵٠٠ × ٢۵٠ = ٣٧۵,٠٠٠(سیصد و هفتاد و پنج هزار) واژه را به دست میدهد. اینک هر کدام از واژههایی که به این ترتیب به دست آمده است را میتوان با یک پسوند ترکیب کرد. مثلاً از واژۀ «خودگذشته» که از پیشوند «خود» و ریشۀ «گذشت» درست شده است، میتوان واژۀ «خودگذشتگی» را با افزودن پسوند «گی» به دست آورد و واژۀ «پیشگفتار» را از پیشوند «پیش» و ریشۀ «گفت» و پسوند «ار» به دست آورد. هرگاه ٣٧۵,٠٠٠ واژهای را که از ترکیب ١۵٠٠ ریشه با ٢۵٠ پیشوند به دست آمده است با ۶٠٠ پسوند ترکیب کنیم، تعداد واژههایی که به دست میآید، میشود ٣٧۵,٠٠٠ × ۶٠٠ = ٢٢۵,٠٠٠,٠٠٠ (دویست و بیست و پنج میلیون). باید واژههایی را که از ترکیب ریشه با پسوندهای تنها به دست میآید نیز حساب کرد که میشود ١۵٠٠ × ۶٠٠ = ٩٠٠,٠٠٠ (نهصد هزار). پس جمع واژههایی که فقط از ترکیب ریشهها با پیشوندها و پسوندها به دست میآید، میشود: ٢٢۵,٠٠٠,٠٠٠ + ٣٧۵,٠٠٠ + ٩٠٠,٠٠٠ = ٢٢۶,٢٧۵,٠٠٠ یعنی دویست و بیست و شش میلیون و دویست و هفتاد و پنج هزار واژه. در این محاسبه فقط ترکیب ریشهها را با پیشوندها و پسوندها در نظر گرفتیم، آن هم فقط با یکی از تلفظهای هر ریشه. ولی ترکیبهای دیگری نیز هست مثل ترکیب اسم با فعل (مانند: پیادهرو) و اسم با اسم (مانند: خردپیشه) و اسم با صفت (مانند: روشندل) و فعل با فعل (مانند: گفتگو) و ترکیبهای بسیار دیگر در نظر گرفته شده و اگر همۀ ترکیبهای ممکن را در زبانهای هندواروپایی بخواهیم به شمار آوریم، تعداد واژههایی که ممکن است وجود داشته باشد، مرز معینی ندارد و نکتۀ قابل توجه این است که برای فهمیدن این میلیونها واژه فقط نیاز به فراگرفتن ١۵٠٠ ریشه و ٨۵٠ پیشوند و پسوند داریم، در صورتی که دیدیم در یک زبان سامی برای فهمیدن دو میلیون واژه باید دستکم ٢۵٠٠٠ ریشه را از برداشت و قواعد پیچیدۀ صرف افعال و اشتقاق را نیز فراگرفت و در ذهن نگاه داشت.
اساس توانایی زبانهای هندواروپایی در یافتن واژههای علمی و بیان معانی همان است که شرح داده شد. زبان فارسی یکی از زبانهای هندواروپایی است و دارای همان ریشهها و همان پیشوندها و پسوندها است. تلفظ حروف در زبانهای مختلف هندواروپایی متفاوت است ولی این تفاوتها طبق یک روالی پیدا شده است. تواناییای که در هر زبان هندواروپایی وجود دارد، مانند یونانی و لاتین و آلمانی و فرانسه و انگلیسی، در زبان فارسی هم همان توانایی وجود دارد. روش علمی در این زبانها مطالعه شده و آماده است و برای زبان فارسی به کار بردن آنها بسیار ساده است. برای برگزیدن یک واژۀ علمی در زبان فارسی فقط باید واژهای را که در یکی از شاخههای زبانهای هندواروپایی وجود دارد با شاخۀ فارسی مقایسه کنیم و با آن هماهنگ سازیم.