دکتر پرویز ورجاوند درگذشت.

دکتر پرویز ورجاوند، پژوهش گر و باستان شناس و وزیر فرهنگ دولت موقت مهندس بازرگان و از اعضای جبهه ملی صبح روز ۱۹ خرداد و در سن ۷۳ سالگی درگذشت. روان اش شاد

varjavand

ادامه از روزنامه ی هم میهن ۲۰/۳/۸۶ نوشته ی مهدی غنی :

دکتر پرویز ورجاوند استاد باستان شناسی و عضو جبهه ملی ایران در گذشت، این باستان‌شناس ۷۳ ساله تا همین روزهای آخر دو کار عمده داشت؛ از یکسو به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش احضار می‌شد که آخرین بار هفته قبل از درگذشتش بود که پایان نیافت و با مرگش ناتمام ماند.
از سویی دیگر با وجود این تنش‌ها گرچه سال‌هاست مسوولیت اداری در جهت میراث فرهنگی نداشت، همچون یک مقام مسوول در حوزه میراث فرهنگی عمل می‌کرد. او همواره خود را مسوول حفظ این آثار می‌شمرد. برای خود کارمندان و مامورانی بی‌مزد و بی‌نشان داشت و با کمک آنها پیگیر مسائل می‌شد.

گاهی گوشه‌ای از این پیگیری‌ها را گفته است: «وقتی در نیروگاه برق کازرون آقایان با بلدوزر کار می‌کردند، جوانان منطقه که من را می‌شناسند از طریق تماس تلفنی، نامه و ارسال عکس خبر از تخریب آثار باستانی دادند. با دیدن عکس‌ها متوجه شدم که این آثار متعلق به ساسانیان است که در بین آنها یک کتیبه با بیش از یک متر طول وجود دارد‌.
با شماری از شاگردان سابقم که کارشناسان بسیار صمیمی و در سازمان میراث فرهنگی مشغول به کار هستند، تماس گرفتم و توانستند یک نفر را به آن منطقه بفرستند تا لااقل آن کتیبه دوران ساسانی را به شیراز ببرند».او که در ایران لیسانس باستان‌شناسی و فوق‌لیسانس علوم‌اجتماعی گرفت برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت. در آنجا از انستیتو انسان‌شناسی دیپلم و از دانشگاه سوربن پاریس دکترای باستان‌شناسی گرفت.

چند سال قبل از انقلاب به وطن بازگشت. ساواک به دلیل سوابق سیاسی‌اش او را تحت مراقبت قرارداد و به‌رغم صلاحیت‌های علمی‌اش استادیاری او را تعلیق کرد. پس از مدتی تنها به سمت مشاور عالی سازمان حفاظت آثار باستانی پذیرفته شد. قبل از آن در خارج کشور همزمان با فعالیت‌های علمی‌ و باستان‌شناسی خود در عرصه مبارزه با دیکتاتوری پهلوی نیز فعال بود. پس از پیروزی در دولت موقت، سرپرست وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی‌ شد.
تب و تاب روزهای اول انقلاب و حساسیت‌های ویژه نسبت به عرصه فرهنگ کار او را دوچندان دشوار می‌کرد. خبررسید گروهی افراطی از مرودشت فارس عزم جزم کرده‌اند که تخت‌جمشید را به عنوان نماد شاهنشاهی با خاک یکسان کنند. ورجاوند وزانت وزارت را کنار گذاشته و چون سربازی که برای دفاع از میهن به میدان می‌رود، خود با هلیکوپتر عازم منطقه شد و سرانجام مهاجمان را از حمله باز داشت.
اما او کار بزرگ دیگری هم در آن فضای سیاست‌زده اول انقلاب برای ایران کرد. درهمان فرصت کمی ‌که مسوولیت داشت و با همه تنش‌ها و تلاطماتی که این انقلاب نوپا در عرصه سیاست خارجی درگیرش بود، برای اولین بار تخت‌جمشید و چند مجموعه باستانی دیگر ایران را به ثبت آثار جهانی رساند.اما آنچه او را به این دغدغه‌ها وا می‌داشت مسوولیت اداری و دولتی نبود که سال‌های بعد نیز تا پایان عمر همواره چون مادری که نگران وضعیت فرزند خویش است، به فکر حفظ این آثار به جامانده از پدران ما بود.
او همواره در هر فرصتی براین ضرورت تاکید می‌کرد که یک مرکز تحقیقات علمی ‌تاسیس شود تا به صورت مستمر پدیده عوارض جوی را روی سنگ‌های تخت‌جمشید مورد بررسی قرار دهد. از زمانی که مساله سد سیوند مطرح شد، آرام نداشت. او که تریبونی خاص برای بیان نظریات کارشناسی خود نداشت، با هر رسانه‌ای می‌توانست از خطرات ناشی از آبگیری این سد می‌گفت و با زبان و منطق علمی ‌خویش می‌کوشید مسوولان مربوطه را متقاعد کند این آبگیری را به عقب اندازند. این باستان‌شناس باسابقه در گفت‌وگو با یک رادیوی خارجی این نگرانی‌های خود را چنین منعکس کرد: اگر آبگیری سد سیوند را آغاز کنند، دریاچه‌ای که در حدود ??? کیلومتر طول آن خواهد بود به وجود خواهد آمد.

در آن صورت تمام آثاری که از هزاره پنجم قبل از میلاد تا دوران اسلامی‌ باقی‌مانده از بین خواهد رفت. در این منطقه در یک مسیر حدود ?? کیلومتری می‌توانید آثار و حرکت جوامع مختلفی را ببینید که در در طول هفت هزار سال در این سرزمین زندگی می‌کردند.او که برای حفظ آثار فرهنگی و تاریخی کشورش همه رسانه‌ها را به یاری می‌خواند، اما در عرصه سیاست حاضر نبود با هر کس و از هرطریقی اهدافش را پیش برد.
مرزها را می‌شناخت و خطر قرمزهایش در منافع ملی کاملا دقیق و حساب شده بود. زمانی که حزب دموکرات کردستان شعار خود را حکومت فدرالی در ایران اعلام کرد، ورجاوند از موضع منافع ملی این شعار را به نقد کشیده و بی‌آنکه مصلحت‌اندیشی و ملاحظات معمول سیاسی را مدنظر قراردهد، قاطعانه افعلام کرد: مساله‌ای که مطرح شده در ابعاد مختلف قابل بحث است و مهم این است که مساله قومیت‌ها و موضع‌گیری قومیت‌ها در ایران تا قبل از نقش قدرت‌های خارجی هیچ‌گاه در ایران به عنوان یک مساله مطرح نبود.

ملت ایران، یک ملت یکپارچه است، این ملت ملیت‌ها نیست، مردم عزیز گرانقدر کرد در این سرزمین، ایرانی‌تر از بخش‌های دیگر ایران هستند، بنابراین یک ملت و ملیت جدا نیستند. عزیزانی هستند که بنیانگذاری عظمت یک سلسله توانمندی چون مادها به این مردم برمی‌گردد. اما اینکه طرح مساله فدرالیسم با توجه به شرایط مکانی و اوضاع سیاسی چگونه است،
من باید بگویم که به هیچ وجه در شرایط کنونی طرح این مساله نه‌تنها به سود منافع کلان ملی برای همه مردم ایران نیست، که برای عزیزان کرد این سرزمین هم مساله‌ای است که به مقدار فراوان می‌تواند مشکل‌آفرین باشد.
در این زمان که توطئه‌های گسترده‌ای مطرح است، هیچ پدیده‌ای جز در قالب یک همبستگی کلان ملی، نمی‌تواند ایران را از شرایط نامناسب کنونی و بحران داخلی و خارجی‌اش نجات دهد برای اینکه در برابر ساختاری که سلطه‌گرانه با کل جامعه ایران برخورد می‌کند بشود برخورد معقول داشت و باید در مسیر استقرار مردم‌سالاری گام برداشت.او این پایبندی به منافع ملی و هویت ایرانی را از دوره نهضت ملی کردن نفت آموخته بود. هرچند سال ۱۳۳۰ که مصدق برسرکار آمد او جوانی ۱۷ ساله بود اما شورملی او را به عضویت حزب پرچمدار و مدتی حزب ملت و پان‌ایرانی و سرانجام جبهه ملی کشاند و از حوزه فردی به سمت جمع‌گرایی و ملت‌گرایی سوق داد.
خصلتی که تا پایان عمر همراه او ماند، هر چند هزینه‌هایی سنگین نیز برایش به ارمغان آورد. چنان که بعد از کودتای سال ۳۲ در جریان فعالیت‌های نهضت مقاومت ملی چند بار بازداشت و بازجویی شد. در سال‌های پر تنش پس از انقلاب نیز برای همین فعالیت‌های حزبی در دهه ۶۰ سه سال زندان بدون محکومیت را متحمل شد. ضمن اینکه از کرسی استادی محروم ماند. اما این محرومیت او را از کار علمی ‌و تخصصی بازنداشت.
علاوه بر همکاری با مطبوعات تخصصی و عمومی؛ کتاب‌های زیادی در زمینه‌های مختلف تاریخ و تمدن ایران نگاشت که مورد توجه صاحبنظران این حوزه است. در کتاب پیشرفت و توسعه بر بنیان هویت فرهنگی ایران به بحث توسعه پرداخته و با تکیه بر تجارب تاریخ گذشته اهمیت حوزه فرهنگ را در امر توسعه به بحث گذاشته است. اثر پنج جلدی آثار باستانی و تاریخ تمدن قزوین نیز از کتب مرجع در این زمینه است.
این استاد ممتاز دانشگاه تهران پس از اشغال عراق همواره بر لزوم اتخاذ سیاست عاقلانه و متعادلی در رابطه با همسایگان شرقی و غربی خود تاکید داشت و از فقدان نهادهای مدنی که بتوانند در این زمینه کار پژوهشی و کارشناسی کرده و اظهار نظر کنند افسوس می‌خورد. استاد باستان‌شناس در حالی از دنیا رفت که همچنان نگران تهدیدات خارجی و داخلی برای تمامیت ارضی و وحدت ملی وطنش بود.

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.