۱۲ آذر ۸۸۵ سال پیش، عمر خیام در نیشابور درگذشت و پیکرش در گورستان حیره به خاک سپرده شد. آن گونه که خود گفته بود «گور من در موضعی باشد که هر بهار، شمال [نسیم] بر من گلافشان میکند.». ۸۳۲ سال بعدتر از مرگش همان باغ گلافشان، میزبان یادمان آرامگاه اوست که هوشنگ سیحون طراحیاش کرده است.
سیحون میگوید «آرامگاه خیام در باغ امامزاده محروق نیشابور قرار داشت. اولین کاری که باید انجام میدادم این بود که به گونهای طراحی کنم که آرامگاه خیام و امامزاده محروق تداخل پیدا نکنند به همین منظور من برای باغ محوری عرضی تعریف کردم تا آرامگاه را که در گوشه شمال شرقی باغ قرار داشت از امامزاده جدا کنم. از طرفی دیگر در چهار مقاله عروضی گفتاری از خیام آمده مبنیبر اینکه ایشان گفتهاند که: من آرزو دارم مزارم در جایی باشد که در بهاران برگ گل روی مزارم بریزد؛ بنابراین من مکانی در باغ را که اختلاف ارتفاع سه متری نسبت به درختان زردآلوی باغ داشت انتخاب کردم چون این مکان سه متر پائینتر قرار دارد فصل بهار شکوفههای زردآلو روی مزار میریزد. خیام ریاضیدان، منجم و ادیب بود؛ سعی داشتم که این سه جنبه شخصیتی در مزارش تجلی پیدا کند من ده پایه برای آرامگاه در نظر گرفتم عدد ده اولین عدد دو رقمی است و پایه و اساس بسیاری از اعداد میباشد از هر پایه دو تیغه بر پایه مدل ریاضی خاصی به صورت مورب بالا میرود و با دیگر تیغهها برخورد میکنند و از روبهرو بر روی پایه مقابلشان پائین میآید همه این تیغههای مورب در محور عمودی وسط برج همدیگر را قطع میکنند سطح پیچیده حاصله بر اثر یک فرمول ریاضی به وجود آمده که سنبله جنبه ریاضیان خیام است از طرف دیگر تقاطع تیغهها در سقف آرامگاه یک ستاره به وجود میآورد که سمبول ستارهشناسی خیام محسوب میشود.»
یکی دیگر از ویژگیهای این بنا منتخبی از رباعیات اوست که جلال الدین همایی آنها را برگزید و مرتضا عبدالرسولی در کاری نادر، آنها را به خط تعلیق نوشت.
اما جالب است که بدانیم خیام پیش از این دو بنای دیگر هم بر گور خود داشته است. اولی اتاقکی ایوانمانند بوده است که تا دههی نخست سدهی حاضر بر پا بود. پس از آن و در روزگار برگزاری هزارهی فردوسی، سکو و دو ایوان بر روی قبر ایجاد شد و کمی آن سوترش، ستون سنگی با شعری از خیام به خط نستعلیق ساخته شد. این ستون همان است که اکنون در میدان خیام نیشابور قراردارد و به هنگام ساخت یادمان هوشنگ سیحون به آنجا جابهجا شد.
نظامی عروضی میگوید «چون در سنهٔ ثلاثین [۵۳۰ق / ۱۱۳۶م] به نیشابور رسیدم، چهار سال بود تا آن بزرگ روی در نقاب خاک کشیده بود. آدینهای به زیارت او رفتم و یکی را با خود ببردم که خاک او به من نماید. مرا به گورستان حیره بیرون آورد و بر دست چپ گشتم. در پایین دیوار باغی، خاک او نهاده و درختان اَمرود و زردآلو، سر از باغ بیرون کرده و چندان برگ و شکوفه بر خاک او ریخته بود که خاک او در زیر گُل پنهان شده بود و مرا یاد آمد آن حکایت که به شهر بلخ از او شنیده بودم. گریه بر من افتاد که در بسیط عالم و اقطار ربع مسکون او را هیچ جای نظیری نمیدیدم. ایزد تبارک و تعالی جای او در جنان کناد بمنّه و کرمه.»
چه خوش اقبال شاعری که حالا آرامگاهی چنین دارد و برایمان به یادگار گذاشته است:
آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی
معذوری اگر در طلبش میکوشی
باقی همه رایگان نیرزد هشدار
تا عمر گرانبها بدان نفروشی