برایِ حسین

[برایِ حسین]
۱ غروبِ چهارشنبه ۱۸ اسفند ۴۸ خ (۷ صفر ۵۰ ق) زهر بر جانِ حسن نشسته و حسین در کناری. نگاهِ برادر به برادر؛ وفای به عهد را به یاد می‌آورد. چشمان حسن بسته می‌شود و دستان یارانش به سوی حسین دراز.
/تصویر یکم: وفایِ به عهد/
۲ شنبه ۴ اردی‌بهشت ۵۹خ (۱۵ رجب ۶۰ ق) معاویه می‌میرد و پیش از آن با عهدشکنی؛ یزید را جانشین خود می‌کند. حسین نمی‌پذیرد. پیغام قتلِ او به مدینه می‌رسد.
/تصویر دوم: یادآوریِ پیمان/

۳ جمعه ۱۷ اردی‌بهشت ۵۹ خ (۲۸ رجب ۶۰ ق) حسین از بلوا و خون‌ریزی می‌پرهیزد و شبانه به سوی مکه می‌رود.
/تصویر سوم: حرمتِ خونِ مسلمان/
۴ پنج‌شنبه ۲۷ خرداد ۵۹ خ (۱۰ رمضان ۶۰ ق) نامه‌هایِ کوفیانِ به‌تنگ‌آمده از ستمِ معاویه به مکه می‌رسد.
۵ سه‌شنبه ۱ تیر ۵۹ خ (۱۵ رمضان ۶۰ ق) هزاران نامه‌ی دیگر در دامان حسین؛ کوفیان در آرامشِ برآمده از زمام‌داریِ نعمان بن بشیر انصاری؛ حسین را به‌سوی خود می‌خوانند؛ مردمانِ بیعت‌نکرده با یزید و روی‌کرده به حسین. حسین نامه‌های کوفیان را با آری پاسخ می‌دهد و پسرعمویش را بدان سوی می‌فرستد.
/تصویر چهارم: تسلیمِ خواستِ مردم/
۶ دوشنبه ۲۱ تیر ۵۹ خ (۵ شوال ۶۰ ق) مسلم به کوفه می‌رسد؛ کوفیان او را می‌پذیرند و بر بیعت با حسین پای می‌فشارند. مسلم، حمایتِ کوفیان را به حسین نامه می‌کند. یزید اما؛ با خبر از حال کوفه، فرزندِ زیاد را به جای نعمان به مُلکِ کوفه می‌گمارد.
۷ دوشنبه ۲۵ امرداد ۵۹ خ (۱۱ ذی‌قعده ۶۰ ق) نامه‌ی مسلم به حسین می‌رسد. حسین در مکه؛ سخن می‌کند و مسلمانان را دعوت. او عزم حرکت دارد.
۸ یکشنبه ۲۱ شهریور ۵۹ خ (۸ ذی‌حجه ۶۰ ق) مسلمانانِ احرام‌کرده به سوی منا می‌روند. حسین اما احرام گشوده، عمره می‌گذارد و به اعتمادِ کوفیان، سفر آغاز می‌کند. سفری که جز تنی از بستگان و کمی از یاران؛ کسی همراهش نیست.
/تصویر پنجم: آزادگی شرط بندگی/
۹ دوشنبه ۲۲ شهریور ۵۹ خ (۹ ذی‌حجه ۶۰ ق) در آن سوی؛ حال کوفه در این یک ماه دگرگون شده؛ زر و زورِ فرزندِ زیاد، کوفیان را سست کرده است. کوفیان از ترسِ حاکمِ تازه؛ رسمِ بیعت با حسین را فراموش کرده، شهادت مسلم و هانی را به خاموشی بدرقه می‌کنند.
۱۰ یک‌شنبه ۲۸ شهریور ۵۹ خ (۱۵ ذی‌حجه ۶۰ ق) حسین در راه است و برای دانستنِ احوال، قاصد دیگری را به کوفه روانه می‌کند.
۱۱ یک‌شنبه ۴ مهر ۵۹ خ (۲۲ ذی‌حجه ۵۹ ق) منزل به منزل، حسین و اندک همراهانش پیش می‌روند. نیمی از راه گذشته است که خبر شهادت مسلم به حسین می‌رسد. قامتش نمی‌شکند اما دلش چرا؛ به درد می‌آید از پیمان‌شکنی. به یاد می‌آورد آنچه با مرتضا شد و بعد با مجتبا.
۱۲ جمعه ۹ مهر ۵۹ خ (۲۷ ذی‌حجه ۶۰ ق) حسین همچنان پیش می‌رود. در این روز حر ریاحی و سپاهش به حسین می‌رسند. حسین قصد بازگشت می‌کند، حر نمی‌گذارد. به سرزمین دیگری رفتن را هم حر نمی‌پذیرد. پس دو کاروان در کنار هم پیش می‌روند تا فرمانِ فرماندار دررسد.
۱۳ دوشنبه ۱۲ مهر ۵۹ خ (۲ محرم ۶۱ ق) حسین در سرزمین نینوا فرود می‌آید. پیمان کوفیان را به یادشان می‌آورد؛ جوابی اما کو! حر و سپاهش با امام نماز می‌گزارند.
۱۴ سه‌شنبه ۱۳ مهر ۵۹ خ (۳ محرم ۶۱ ق) عمرِ سعد و سپاهش به نینوا می‌رسند. بر ریختنِ خونِ حسین بیمناک است و می‌کوشد تا فرزندِ زیاد را بازدارد. حسین به یادشان می‌آورد که به خواستِ خود نیامده و اگر کوفیان، امامی نمی‌خواهند به راه خود باز می‌گردد. پسرِ زیاد، شرطِ بیعت می‌گذارد؛ حسین نمی‌پذیرد.
/تصویر ششم: پای‌فشاری بر حق/
۱۵ شنبه ۱۷ مهر ۵۹ خ (۷ محرم ۶۱ ق) سیاهیِ سپاهِ کوفیان، دشت را پوشانده؛ آب بر حسین بسته می‌شود. حسین از بازگشتن و یا به سرزمینی دیگر سخن می‌گوید، کوفیان از بیعت با یزید. حسین برنمی‌تابد.
۱۶ دوشنبه ۱۹ مهر ۵۹ خ (۹ محرم ۶۱ ق) شمر بار دیگر با فرمانِ نبرد به کربلا می‌آید. وقتِ ملاقات در رسیده است. حسین، بیعتِ خود از یارانش برمی‌دارد. او آن شب را مهلت می‌خواهد.
/تصویر هفتم: تسلیمِ حق/
۱۷ سه‌شنبه ۲۰ مهر ۵۹ خ (۱۰ محرم ۶۱ ق) آفتاب که می‌زد؛ سرخی غروبش را باور داشت. حسین، عهدِ کوفیان را باز به یادشان آورد؛ اما دریغ از خواب‌زدگان. تکرارشان کرد که از مرگ نمی‌هراسد اما او به دعوت آنان روانه‌ی کوفه شده؛ اگر نمی‌خواهندش راه بازگشت هست هنوز و وای بر آنان که ننگِ قتلش را به دوش کشند که خیری در آن نیست برایشان. دردا که چشمانشان رنگِ زر دیده بود و گوش‌هاشان زنگِ زور شنیده. باری، سفلگان بانگِ نبرد دادند و زمینِ تفتیده را از خونِ حسینیان سیراب کردند. همهمه‌ای سرخ، واهمه‌ی سیه‌رویان را بیدارکرد. حسین به میدان بود، تا قامتش در آغوش قتلگاه افتاد، سینه‌اش شکافت، رویش گلگون شد و دیده‌اش به رویِ نبی روشن. پشتِ آسمان شکست و سویِ آفتاب کم شد.
/تصویر هشتم: سعادتِ مرگ/
۱۸ غروبِ سه‌شنبه ۲۰ مهر ۵۹ خ (۱۰ محرم ۶۱ ق) برندگانِ نبرد، بارِ قتلِ نواده‌یِ نبی را به دوش نمی‌توانند کشید. شادی در کار نیست؛ فراغی اگر باشد، اندیشه‌ی رسیدن به ثروتیست یا قدرتی وعده‌داده‌شده. بر خود بیمناک‌تر از آنند که هلهله کنند. کاروانِ آزادگان، مویه‌یِ کودکان، سجادِ نشسته بر شترِ بی‌جهاز، سرها بر نیزه، پیکرها لگدکوب. آفتاب به شهادت آفتاب آمده است.
۱۹ غروبِ شنبه ۲ آبانِ ۱۳۳۵ سالِ بعد (۱۰ محرم ۱۴۳۷ ق)
image

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.