نمیدونم چه جوریه که محرم و عاشورا و تاسوعا با گرما برام معنی داره، اون سالهای بچگی، همیشه تابستونا محرم بود و شربت نذری و دیگها یا هیاتهایی که تو خیابون میاومدن و تعزیهخونها.
شمر با لباس قرمز و عینک دودی! شیری بر تخت نشسته که کاه به سر میریزه. این شیر همیشه برام سوال بود. مادرم میگفت که بعد عاشورا که امام حسین و یاراش شهید شدن، برای اینکه حیوانات وحشی به جسدها حمله نکنن، شیری برای محافظت میآد و این شیر یادآور همان است. هیچوقت نفهمیدم که این مطلب واقعیه یا نه. اون روزا همیشه بعد عاشورا یه امتحان سخت داشتیم.
سالها گذشته و محرم با سرما و چایی تو ذهنمون میمونه. اینکه این فصل عوض شده بیشتر از هرچیزی گذر عمر و یادم میآره. سال اولی که رفتم دانشگاه محرم تو فروردین بود، الان که تازه درسم تمومشده توی دی هستش. با حساب هر سال ۱۰ روز عقب اومدن سال قمری، میشه حدودا ۳ماه یا ۹۰ روز. دقیقا ۹ سال طولکشید و این یعنی یه عمر.
شهادت امامحسین (ع) تسلیتباد. افسوس که مدتهاست دیگر هیچ نمیفهمم …