خسرو شکیبایی هم از بین ما رفت. این «هم» نه از سر بیاهمیتی که حکایت عادتکردن جامعهای است به رفتن هنرمنداناش و برآمدن صدایی کور و بعد فراموشی. آری! عادتکردهایم و چه تلخ است پذیرفتن آن که مرثیهسرایی کار هر روزهمان
شدهاست. خسرو شکیبایی هنرمند محبوبی بود و هست البته. و شاید بیش از هر بازیگر دیگری افزون بر چهرهاش، صدایاش هم در حافظههامان مانده است، و چهرهاش و میمیک خاصاش. در روزهای بیسرگرمی دههی ۷۰، با روزیروزگاری، شبهامان را رنگ دیگری داد و بدهبستانهای هنری مراد بیگ با خاله و نسیم و بسیم، طنز سردی را بر لبانمان مینشاند. هنوز بیان خاصاش از حرف «شین» در گوشم طنین دارد و همین اواخر در آنونس جشنوارهی فیلم فجر، که بیان ویژهی حرف «جیم» در فجر ناگاه در سالن سینما طنین انداز می شد و شکیبایی آرام وفرتوت با عصایی از دور نوید نوشدن سال سینمایی ما را می داد و روزهای بعد در میان تماشاچیان تکرار میشد.
«مهربانی» آلبومی با صدایی خسرو شکیبایی و شعرهای محمدرضا عبدالملکیان است و موسیقی آرام ونجلیز. من این آلبوم را هزاران بار گوش دادم و شبهای بسیاری با نوایاش خوابیدم. امروز که خبر درگذشتش را شنیدم نا خودآگاه یاد آن افتادم. حیفم آمد شما هم نشنوید. قطعهای از مهربانی را از اینجا بگیرید.
یادش گرامی