واقعیت تلخ

مردم نسبت به نقاشی، موسیقی، مجسمه‌سازی و ادبیات حساس‌اند، اما نسبت به معماری هیچ‌گونه حساسیتی ندارند. آن روشن‌فکری که از نشناختن هنرمند نقاشی و یا بی اطلاعی درباره تابلویی شرم‌دارد و از این‌که اعتراف‌کند چیزی درباره‌ی افرادی مانند بنتالتی یا نوترا نمی‌داند، ابایی ندارد. روزنامه‌ها نیز ستون کاملی را به معرفی‌ی کتاب‌های جدید و یا گزارشی از نمایشگاه‌ها اختصاص‌می‌دهند، درحالی‌که اظهار نظری درباره‌ی ساختمان‌های تازه نمی‌کنند. با این‌حال هر کسی مختار است پیچ رادیو را ببندد و یا کنسرتی را ترک‌کند. فیلم یا نمایشی را نبیند و یا کتابی را که مایل نباشد، نخواند، اما هیچ‌کس نمی‌تواند در برابر بنایی که صحنه‌ی زندگی‌ی شهرنشین‌ها را تشکیل‌می‌دهد، دیدگان خود را ببندد! بی‌تفاوتی نسبت به معماری در ذات و فطرت انسان نیست و یا از طبیعت بنا سرچشمه‌نمی‌گیرد. بدون تردید، در زمینه‌ی معماری مشکلات عینی وجوددارد.
اساسا حمل بناها و گردآوری‌ی آنها در یک نمایشگاه، مانند تابلوهای نقاشی عملی نیست و برای این‌که بتوان به یک اثر معماری نظری موشکافانه افکند، لازم است که آمادگی، علاقه و تمایلی وجود‌داشته‌باشد. بنابراین کارهای زیادی در پیش است. این وظیفه‌ی ماست تا با یک بار مواجه‌شدن با شکست روانی در تولید جنبش کارکردگرایانه، نظمی فرهنگی برقرار‌کنیم. اکنون زمان خودنمایی و تجلی‌ی چیزهای تازه و تظاهر به پیش‌گام‌بودن سپری‌شده‌است.
نقد بناهای معماری به مثابه مجسمه یا تابلوی نقاشی و داوری‌ی آنها از روی صورت ظاهری و به‌طور سطحی، نوعی اشتباه در شیوه‌ی نقد و بررسی است، و پیش از آن نوعی خطای فلسفی است. طبعا مورد‌تایید‌بودن وحدت هنر، به تمام کسانی که در زمینه‌ی هنری فعالیت‌دارند، اجازه‌ی قضاوت درباره‌ی تمامی‌ی کارهای هنری را داده‌است، اما نباید فراموش‌شود آن‌چه مختص معماری است، با مجسمه‌سازی و نقاشی تفاوت‌دارد. در حقیقت همین تفاوت است که معماری را از دیگر هنرهای تصویری مشخص‌می‌کند.

01

(برگرفته از کتاب چگونه به معماری بنگریم)

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.