فیلمی کمتر دیده شده از دورنمای مشهد، حرم مطهر و بافت شهر، سِر کلارمونت پِرسیوال اسکراین، ۱۳۲۲ خورشیدی + سه روایت تاریخی از مشهد
___
شرحیه:
کوهی ستبر در پسزمینه، شهری گسترده بر دامنهاش، محاط در باغها و گنبدی زرین در اندرون. از آن به بعد تا چشم کار میکند بناهایی است فروتن که میهمان را محترم میدارند. ۸۰ سال پیش مشهد چنین بوده است و حتی تا ۵۰ سال پیش هم همین وضع باقی بود. تا آنگه که عفریتِ هزاررنگِ سودا سر برون آورد و شد آنچه نباید. حالا دیگر از باغها خبری نیست. گلوی شهر را جادهها میفشارد و ساختمانها در رقابتی سیریناپذیر در پی قدبلندیاند و بیحرمتی. دیگر گنبد طلا در اندرون نیست، خیرهسری سنگ و آهن و بتن چشم را میخراشد.
___
روایت اول:
«مشهد با قبههای درخشان و تابانش در احاطهی باغها همچون گوهر رخشانی مینمود که در رشتهای از سبزهزارهای برگفام نشانده باشند.»
*زندگی و سفرهای وامبری، دنبالهی سیاحت درویشی دروغین؛ آرمین وامبری؛ ترجمهی محمدحسین آریا؛ شرکت انتشارات علمی و فرهنگی؛ تهران؛ ۱۳۷۲
___
روایت دوم:
«در میانهٔ درهٔ حاصلخیزِ کشفرود، میتوانیم شهر مقدس را ببینیم که باغهای سبزِ همچون زمرد آن را در بر گرفته است. ناگهان درخشش وصفناپذیرِ گنبدی زرین با منارههای طلاییاش بر میخیزد؛ چندان باشکوه و درخشان که نمیتوان به آن چشم دوخت.»
*Sykes, Major P. M., The Glory of the Shia World, London, Macmillan, 1911, P. 228
___
روایت سوم:
طلایی، فیروزهای و آبی و شهری اخرایی در زمینهٔ آن
De l’or, du turquoise et du bleu, et l’ocre de la ville pour soubassement.
هنگام پرواز بر فراز شهر، از میان شاخ و برگهایی که آن را احاطه کرده و از همه جایش جوانه میزند؛ ناگهان چیزی خودنمایی میکند: دایرهٔ حرم
مطهر با آثار آبیرنگ، فیروزهای و طلاییاش.
*از یادداشتهای میشل اکوشار، ماموریت به مشهد، اردیبهشت ۱۳۵۱
___
توضیح: سر کلارمونت اسکراین (۱۲۶۶-۱۳۵۳ خ) کنسول انگلیس در هند، کاشغر و ایران. او در سالهای جنگ دوم جهانی در ایران بود.