حالا
کنارِ مهربانیات
واژههای مرسوم را نخواهم گذاشت
چرا که تا همیشه هستی
همان قدر جوان
که طعمِ «دایی» میداد…
حالا
اگر چه دلشورههای این هفتهها
رنگِ سوگواری گرفت
من به جای سیاه
سبزِ خاطراتت را مرور میکنم.
۱۶ سالی از امروزِ من جوانتر بودی
که آمدم
یعنی
آمیخته به کودکی و جوانیام
آن قدر بودهای
– گر چه کم بود و صد حیف-
که عمری را
با تکرارِ حضورت
با مرورِ بودنت
با جریانِ صدایت
سر کنم.
حالا
گرچه
فاصلهمان دور شد
و دیدارمان ناممکن
من بدین تن نخواهم داد
که کنارِ نامت
واژههای مرسوم را بگذارم.
عمیق میدانم
که زندهای
همچون دیروزها،
اصلاً
لعنت به آن واژهها
که رسم باشد پیش از تو بیایند
چرا که هستی
هنوز
همیشه
.
فقدانت گران است
و خاطراتت سنگین
بدین سان تسکین را
و صبر را
مویه میکنم…