/این یادداشت در روزنامهی جامعه فردا، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶، صفحهی ۵ منتشر شده است./
فراموشی گاهی فرآیندی تدریجی و ناآگاهانه نیست. خاطره وابسته به زمان و مکان است و یک پای آن هم انسان. همین مؤلفه آخر، گاه دست به کارهایی میزند که با نشانهرفتن وابستگی خاطره به زمان و مکان فرآیند فراموشی را شتابان و آگاهانه میکند. مثال ملموس آن هم روند دگرگونیها و ویرانیهای فضاهای شهری است. شهروندانی که خاطرههایشان را در پیوستگی با جغرافیایی خاص و یادآوری تاریخی ویژه میجویند ناگزیر لابهلای روزمرگیها سرگردان و درمانده میمانند و به ناچار روز میگذرانند. اختلال در این بافتار زمان و مکان (کالبد) به جز گسست میاننسلی و کژکارکردی ساخت و ضبط و انتقال خاطره پدیده دیگری نیز در خود دارد و آن فراموشی قهری است. فراموشی قهری همان گریختن از خاطره و هر نشانه یا سوسویی است که ممکن است خاطره را بازتولید/بازنمایی کند؛ گونهای از فراموشی که به کنارهگیری و انزوا هم میانجامد. شاید بخشی از تلخکامی سالمندان جامعه هم ریشه در این فراموشی برآمده از ناتوانی در ارتباط با مکان داشته باشد. درماندگی شهر مانعی در شکلگیری رابطه درست میان شهر و شهروندان، احساس تعلق به شهر و آفرینش و بازآفرینی
خاطره است.این مقدمه بهنسبت طولانی که درد مشترک شهرهای امروز است بهانه مرور گوشهای از تاریخ شهر مشهد و اتفاق تازهای در آن است. اتفاقی که دو رو داشت؛ روی خوشی که بازسازی کلیسای مسروپ مقدس (مریم مقدس) واقع در میدان
10 دی است و روی دیگری که تغییر کاربری بنای پشتی آن. ماجرا به حدود ۸۰ سال پیش برمیگردد؛ وقتی که گروهی از ارمنیان مشهد ۲۶ مهرماه ۱۳۱۷ در نامهای به استاندار وقت خراسان نوشتند «… به دلیل افزایش جمعیت ارمنیان مشهد که بیش از ۱۱۰ خانوار است و اجرای آیینهای دینی چون تولد، ازدواج و دفن نیازمند یک کشیش دائمی و تشکیل یک نمازخانه هستند.» این درخواست در هیأت وزرا طرح میشود. نخستوزیر وقت، محمود جم، نامه را در ۳۰ آذر ۱۳۱۷ پاسخ میدهد: «تشکیل نمازخانه و اقامت کشیش مزبور در مشهد برای انجام آیین مذهبی مانعی ندارد.» این پاسخ فرصتی میشود تا زمینی نزدیک خندق شهر -میدان سوم اسفند / 10 دی کنونی- با هماهنگی وزارت کشور و شهرداری مشهد در اختیار گرفته شود و بنای کلیسا پس از سه سال ساخته شده به بهرهبرداری برسد. پیشتر مدرسهای هم برای ارمنیان در مشهد وجود داشته است که در برخی اسناد به نام دبستان ملی ارامنه مورد اشاره قرار گرفته است. در سال ۱۳۲۶ هم «مجوز دبستان ملی آریان برای کودکان ارامنه» به دکتر آرام داودیانس داده میشود تا اینکه در آغاز دهه ۴۰ دبستان تازهای پشت این کلیسا و مجاور حیاط آن به بهرهبرداری میرسد. با کمشدن تعداد ارمنیان به مرور کلیسا و مدرسه به جز در روزها و مراسم خاص باز نشدند. دبستان در روزهای پس از انقلاب و جنگ زمانی میزبان اعزام سربازان و فعالیتهای پشتیبانی از جبههها هم بوده است.
حالا سالها از آن روزگار گذشته است. سرشماریهای سالهای اخیر اشارهای به تعداد ارمنیان ساکن مشهد نکرده است. درِ کلیسا مدتها بسته بود و مدرسه هم. تا اینکه کلیسا ثبت ملی شد و سازمان میراث فرهنگی هم عزم بازسازی آن را کرد. به نظر میرسید که خطر فراموشی خاطره را دیگر تهدید نمیکند. این روی ماجرا بود؛ پشت آن و پشت کلیسا، دبستان آریان اما گویا به دلیل تنگناهای مالی فروخته میشود و امروز میدانیم که کاربری دیگری دارد. فارغ از کاربری، حفظ کالبد و احتمال اثرگذاری دگرگونی در آن بر کلیسا –که بنایی فرهنگی خواهد شد- نکته مهمی است که امیدواریم خریدار تازه و میراث به آن اندیشیده باشند؛ «که گفتار نیکو آن گاه جمال دهد که به کردار ستوده پیوندد» و کردار ستوده معماری کالبدهای ماندگار آن است، وگرنه باز گرفتار نفرینِ خاطره خواهیم شد.
* عنوان مصرعی از شعر بیدل دهلوی.
منابع:
1- مرکز اسناد ملی، سندهای شماره ۵۹۶۵/۲۹۳ و ۱۲۱۳۲/۲۹۷
2- طاهرزاده طهرانی، طاهره؛ نشریه فرهنگ خراسان؛ شماره ۷ و ۸؛ پاییز و زمستان ۱۳۸۱
3- مختاری، علی و مختاری، سمیه؛ نشریه پیمان، شماره ۷۴؛ زمستان ۱۳۹۴