/گفتوگو با پایگاه فرهنگ رضوی/
به عنوان اولین سوال بفرمایید که چه رابطه ای میان معماری و هویت فردی و اجتماعی وجود دارد؟
پاسخدادن به این پرسش نیازمند واکاوی و رسیدن به تعریفی مشترک از معماری، هویت و اجتماع است اما به اجمال میتوان گفت بلی، چنین رابطهای وجود دارد. معماری به مثابه واقعیتی اجتماعی همواره متاثر از فرهنگ بوده است. اما فرهنگ را با کمی سادهگویی میتوان مجموعهی رفتارها، هنجارها، باورها، آداب، هنرها، صنایع و فنون و عادات فرد به عنوان جزیی از جامعه بدانیم. با پذیرش چنین تعریفی، کم و کیف فرهنگ در نسبت با هر کدام از آن اجزا، شکلدهنده و مشخصکنندهی هویت فرد است. اما معماری و شهر هم صورت دارد و هم جوهر. صورت همان وجه کالبدی و ملموس معماری و شهر است و جوهر وجه ناملموس اما محسوسِ نهفته در پس معماری و شهر است که ریشه در فرهنگ دارد. بدین ترتیب نقش و رابطهی هویت در معماری آشکارشدنی است.
معماری معاصر مشهد تا چه اندازه منعکس کننده فرهنگ دینی و متاثر از معماری حرم مطهر می باشد؟
این پرسش هم مانند پرسش پیشین بسیار کلان و نیازمند مقدمهچینی و تحلیل کلیتر است. معماری معاصر مشهد، کل یکپارچه و بههمپیوستهای نیست و بررسی آن در سدهی حاضر نشان میدهد که جریانهایی سیاسی، دگرگونیهای اجتماعی و بالاوپایینشدنهای اقتصادی چه اثری در جهتگیری و بروز آن داشته است. ردپایی از همهی این مؤلفهها را میتوان در معماری معاصر مشهد دید. از طرفی همین عاملها در معماری حرم مطهر نیز نقش داشتهاند و خود معماری حرم مطهر نیز دستکم در دوران معاصر تابعی از نظمی واحد یا سبکی پیوسته در توسعه و گسترش خود نبوده است. به همین دلیل به نظر میرسد توقع داشتن از اثرگذاری معماری حرم مطهر بر شهر بهجا و دقیق نباشد. دامنه و شاخصههای اثرگذاری حرم مطهر فراتر از معماری است و وجود مبارکش در تمام تاریخ و بر تمامی شهر از وجوه دیگری مؤثر بوده است و این اثر همچنان پابرجاست و فروکاستن آن به جنبهي معماری بهنوعی نادرست است. به سخن دیگر، شاید یافتن رابطهی مستقیم و بیواسطه (اینهمانی) میان معماری حرم مطهر و معماری معاصر مشهد و یا اشتراکاتی به جز مصادیق فناورانه و مصالحشناختی کوشش بیهوده باشد، هر چند نشانگان کژفهمیهای نظری و معرفتشناسانه در هر دو معماری قابل شناسایی و کشفشدنی است. نباید غافل شد که این موضوع باید به تفصیل پرداخته شود و پاسخهای کوتاه احتمال خطا یا شائبه را پررنگ میکند.
آیا امروز در حوزه معماری برای حفظ هویت یکپارچه شهر الزاماتی وجود دارد؟
همان طور که گفته شد معماری دارای صورت و جوهراست. معماری ترکیبی انضمامی از آن چیزهایی است که کالبدش را میسازد مانند خشت و آهن و رنگ و… و این ترکیب انضمامی، اعتبارش را از همان جوهر میگیرد که معنابخش و کیفیتآفرین فضاهای معماری است. در پاسخ به این پرسش باید گفت بلی وجود دارد اما با اغماض بخش زیادی از این الزامات شهرسازی، که تعبیر به ضوابط و مقررات میشود، تکیه بر جنبههای کمی معماری و شهر دارند که متاسفانه همین جنبه هم با سستی و خطای بسیار اجرا میشود. وجه کیفی معماری مبتنی بر معرفت ما نسبت به فرهنگ و دانش قوامیافتهی ما نسبت به چیستی و کیستی انسان معاصر ایرانی باید باشد و غیبت یا کمرنگ بودن این وجه نشاندهندهی اختلال در دستگاه معرفتشناسی ما نسبت به خود تاریخی و فرهنگیمان است. باید توجه کرد که اصلاح و بهبود مختصات کیفی فضاهای معماری با بخشنامه و قانون و ضابطه به دست نمیآید و نیازمند تغییر و اصلاح در نظام فرهنگی جامعهای است که معماری یکی از بازتابهای ملموس و تجربهپذیر آن است. تغییر فرهنگی هم همواره کاری سخت و پیچیده و زمانبر است و برآیندی از تمامی عاملهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، جغرافیایی، قومی و… و چه بسا دستاندازی یا سادهانگاری آن سبب کژتابیهای تازه در فرهنگ و به تبع آن معماری شود. چیزی که صدافسوس در دوران معاصر بارها دیدیم اما درس نگرفتهایم و مدام در پی تکرار بودهایم. به طور خلاصه آنکه که ضوابط و الزامات کمَی فعلی و حاکم برای بهبود جنبههای کیفی و هویتآفرین معماری کافی نیست و برای تقویت و افزودن غنای معماری به دگرگونیها و مایهوری بیشتر فرهنگ نیاز داریم